For My Dear Wife , MARJAN
For My Dear Wife , MARJAN

For My Dear Wife , MARJAN

روزت مبارک مرجانم


تو یک روز نیستی
تمامِ سالی
تو یک شب
یا یک کتاب و یک قطره نیستی
تو یک نقاشی یا تابلویی بر دیوار نیستی
اگر دقیقه ای نباشی
ساعت ها از کار می افتند
خانه برهوت می شود
کوچه اشک می ریزد
پرندگان ، سیَه پوش

و شعرها هم نیست می شوند
تو فقط بوی بهار آخرین روز سال نیستی
تو ای دل انگیزِ شب های تابستانی
گیسوان شب های پاییزی
تو ای سوز بوران عشق
تو نباشی
چه کسی باشد ؟!
مرجان عزیزم

همسر با وفایم

تو زندگی هستی ...


سلامتی و شادیت را آرزو مندم مرجانم

روزت مبارک همسر مهربانم

ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم


ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم

دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم
گر ز داغ هجر او دردی است در دل‌های ما
ز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیم
چون به دست ما سپارد زلف مشک افشان خویش
پیش مشک افشان او شاید که جان قربان کنیم
آن سر زلفش که بازی می کند از باد عشق
میل دارد تا که ما دل را در او پیچان کنیم
او به آزار دل ما هر چه خواهد آن کند
ما به فرمان دل او هر چه گوید آن کنیم
این کنیم و صد چنین و منتش بر جان ماست
جان و دل خدمت دهیم و خدمت سلطان کنیم
آفتاب رحمتش در خاک ما درتافته‌ست
ذره‌های خاک خود را پیش او رقصان کنیم
ذره‌های تیره را در نور او روشن کنیم
چشم‌های خیره را در روی او تابان کنیم

دوستت دارم همسر نازنینم ...


شب‌ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
آوای تو می‌خواندم از لایتناهی
آوای تو می‌آردم از شوق به پرواز
شب‌ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی


امواج نوای تو، به من می‌رسد از دور

دریایی و من تشنه‌ی مهر تو، چو ماهی
وین شعله که با هر نفسم می‌جهد از جان
خوش می‌دهد از گرمی این شوق گواهی


دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست

من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
ای عشق، تو را دارم و دارای جهانم
همواره تویی، هرچه تو گویی و تو خواهی

همیشگی


اولش باور نکردم ، اون هم انگار عاشقم بود

هر چی از دلش بهم گفت ، حرفای دلِ خودم بود


وقتی دستاشو گرفتم ، خودشو دید توو نگاهم

اولش باور نمیکرد ، من توو عشق زیاده خواهـــم


گاهی میترسم که شاید ، کلِ شهر با من رقیبه

تو که میدونی چی میگم ، غیر از این باشه عجیبه


بی دلیل یا بی اراده ، نگرانم میشی گاهی

پایِ عشق باشه عزیزم ، خودتم زیاده خواهی


عاشقم بمون همیشه ، باورم همیشگی شه

فرق بود و نبودت ، فرقِ مرگ و زندگی شه

منظومه احساس


چه روزی داره لبخندت ، همین معجزه ی تازه

که زیبایی هر چیزی منو یاد تو میندازه

فقط یکبار تو رو دیدم ، شروع یک نیاز میشه

یه آن کنار تو بودن یه عمر خاطره ساز میشه
چی تو چشمات داری که منو اینجوری میگیره

همین که تو رو میبینم زمان از دست من میره

تو دنیای منی اینو کنارت تجربه کردم

که دنیا گردیه اینکه دارم دور تو میگردم

مثله خورشید دلچسبی شبیه ماه پر رازی

از این خونه داری منظومه ی احساس میسازی