من عاشق این زلف رها گشته شدم
عاشق این همه زیبایی بی وقفه شدم
عاشق دختر خوش سیرت زیبا سخنی
که به من لطف نظرها عطا کرده شدم
آه چه زیباست که امواج نگاهش به من است
من اسیر آن دو چشم مست جانانه شدم
در دل آرامشی یافته ام تا بی کران
زان که دلبسته به این دختر دردانه شدم
مرجان عزیزم دوستت دارم تا بی کران
تو که هستی
انگار چشمانم را روی تمام آدمها بسته ای
ممنونم که قلبم را
هیچ گاه نشکسته ای
هرچقدر هم که کنار تو باشم کافی نیست
آری ، کافی نیست
تورو دارم
نمی دانی با تو چقدر دیدنی است حالم
من با تو باشم
خوشبختی با من است و خوشحالم
از خدا ممنونم
که در زندگیم تورو دارم
عشق من هستی و جان منی
مال من است قلب مهربانت مرجان عزیزم
نگاهت میکنم از لا به لای شاخه برگ درختان
نگاهت می کنم بی پایان
ﺁﻏﻮﺵ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺍﻧﺪﺍﺯه ﺗــــــﻮ ﺟﺎ ﺩﺍﺭﺩ ...
ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﮐﻨﯽ
ﺍﯾﻦ ﺿﺮﺑﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺗﻨﺪ ﻭ ...
ﭘﯽ ﺩﺭ ﭘﯽ ﻗﻠﺒﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﻮی ...
ﺗــــــﻮ ﺭﺍ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ
ﻣﺨﺎﻃﺐ ﮐﻼﻣﻢ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ
ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺿﺮﺑﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﻗﻠﺒﻢ ﻫﻢ ﺗﻮﯾﯽ
یار مهربانم